خاموشی سینماگر106ساله
منبع:ویکی پدیا.شبکه اینترنتی آقتاب.یورونیوز
________________________
مقدمه
نام کامل وی این است:مانوئل کاندیدو پینتو دی اُلیویرا ( Manoel Cândido Pinto de Oliveira).اویک سینماگر پرتغالیست ولقب کهنسال ترین سینماگرجهان راداشت ، الیویریا متولد ۱۱ دسامبر ۱۹۰۸ بود وچند روز قبل یعنی در روز دوم آوریل ۲۰۱۵ در سن 106 سالگی درزادگاهش (پورتو)چشم از جهان فروبست .یادش گرامی باد
***************************************************************************************
زندگینامه
دی الیویریا یک کارگردان صاحب سبک بود که از دهه پنجاه تا ۲۰۱۵ به فیلمسازی مشغول بود. از مشهورترین آثار وی میتوان به نقاش و شهر (۱۹۵۶)، نان (۱۹۵۹)، وسوسه مسیح (۱۹۶۳)، مادر باکره (۱۹۷۵)، سفر به آغاز جهان (۱۹۹۷) و تصویر سخنگو (۲۰۰۳) اشاره کرد. البته او پس از سالهای متمادی کارگردانی، تنها در سه دهه اخیر شهرت جهانی پیدا کردهبود. او برای مدتی پیرترین کارگردان فعال جهان بودو با وجود سن بالا همچنان در عرصه فیلمسازی فعالیت میکرد. آخرین فیلم کامل او در سال ۲۰۱۴ در هفتاد و یکمین جشنواره فیلم ونیز به نمایش درآمد.دوران فعالیت الیویرا از عصر فیلمهای صامت تا فیلمهای دیجیتالی ادامه یافت.
مانوئل دی اُلیویرا در پورتوواقع در کشورپرتقال زاده شد. پدر او یک کارخانهدار مالک نخستین کارخانه لامپسازی در این کشوربود. الیویرا با بازی در اولین فیلمهای ناطق پرتغالی، وارد دنیای سینما شد. او پس از آنکه از تحصیل در دانشگاه انصراف داد، نزد پدرش در کارخانه مشغول بهکار شد. نخستین تجربه او در کارگردانی، ساخت یک فیلم مستند کوتاه با نام کار در رودخانه دورو (۱۹۳۱) بود. او تا پیش از آنکه اولین فیلم بلند خود را در سال ۱۹۴۲ با نام آنیکی بوبو کارگردانی کند در طول ده سال پنج مستند دیگر ساخت. ۲۱ سال دیگر طول کشید تا الیویرا فیلم سینمایی بعدیش را بسازد. این فیلم که در سال ۱۹۶۳ ساخته شد وسوسه مسیح نام داشت. او در فاصله این دو فیلم، فقط سه مستند ساخته بود.
او این روند فیلمسازی خود (وقفه زمانی زیاد بین آثار بلند سینمایی) را تا نیم قرن ادامه داد و سپس شیوهٔ خود را تغییر داد و تصمیم گرفت هر سال یک فیلم بلند بسازد. برخی دلیل کمکاری وی در دوره اولیه فعالیتش را فشارهای ناشی از دیکتاتوری سالازار در پرتغال و جریان مستمر فیلمسازی او در دوره دوم فعالیتش را متأثر از همکاری با پائولو برانکو میدانند. او از سال ۱۹۹۰ تاکنون تقریباً هر سال یک فیلم ساختهاست. او تاکنون شش بار در بخش مسابقه جشنواره فیلم کن شرکت کرده که آخرین بار آن در سال ۲۰۱۰ با فیلم مورد عجیب آنجلیکا بود. در این شش بار حضور، او ۵ بار نامزد دریافت نخل طلا بوده و یک بار در سال ۱۹۹۹ برای فیلم «نامه» برنده جایزه ویژه هیئت داوران شدهاست.منتقدان فیلمهای او را دارای سبکی خاص، مشکل پسندانه، احساستی و متناسب برای طبقه بالای متوسط میخواندند.
این کارگردان درزندگی زناشوئیش شوهری بسیار وفادار بود .او ۷۵ سال با همسرش زندگی کرد و از وی چهار فرزند به جای مانده است.
*******************************************
...واین میل مبهم فیلمسازی
(نگاهی به کارنامه مانوئل دی الیویرا)
جاناتان رزنبام
ترجمه؛ هومن حاتمی
منبع؛ Film Comment
********************************************************
فیلم ها، فیلم ها
بیشترین شباهت را
به کتاب ها دارند
کتاب هایی که به آسانی فهم نمی شوند
کتاب هایی که عمق و غنایی مثال زدنی دارند.
سینما آسان نیست
چون زندگی پیچیده است
و چون هنر تعریف ناپذیر است.
امانوئل دی الیویرا/ شعر سینمایی/ ۱۹۸۶
ادعای وجود تعداد زیادی فیلمساز بزرگ در سینما ممکن است با این استدلال واکنش پاسخ داده شود که به همان میزان فیلمساز نه چندان بزرگ هم در سینما یافت می شود. به عبارت دیگر در سینما همان قدر که برای فیلم های خوب هزینه می شود برای فیلم های بد هم انرژی صرف می شود و این قاعده در تماشاگران و البته فیلمسازان هم مصداق دارد. همان طور که امانوئل دی الیویرا در سروده اش اشاره کرده است زندگی و هنر پیچیدگی خاص خود را دارند، اما نباید فراموش کرد این پیچیدگی الزاماً باعث جذابیت آنها نمی شود.
به همین دلیل است که از نظر عملی باید بگویم شکاک های مرددی که انکار بزرگی مانوئل دی الیویرا را کماکان به تماشای هر چه بیشتر فیلم هایش ربط می دهند، راه به جایی نمی برند، چرا که تماشای فیلم های وی معمولاً به مواجهه با فیلم های بدش منتهی می شود.
برای جبران این مشکل باید به فیلم های الیویرا به مثابه یک کل نگریست که البته حتی در این صورت هم نمی توان فیلم های کم فروغ وی را توجیه کرد. برای پیدا کردن یک فیلم بد از الیویرا لازم نیست راه دوری بروید و به راحتی می توان در میان آثار وی فیلم های کسل کننده (مانند صومعه)، متظاهرانه (مانند کمدی الهی) و بی اهمیت (مانند کریستوفر کلمبوس و انیگما) پیدا کرد. اما این مشکل از آنجا ناشی می شود که در واقع فیلم های بد و تلاش های ناچیز الیویرا به دلیل حضور ستاره های بازیگری در آنها بسیار آسان تر از فیلم های خوبش در دسترس هستند. به علاوه آثار بد الیویرا فیلم های حراف و پرچانه یی هستند که ایده های کوچک سینمایی و مضمونی را بی جهت در قالب یک فیلم بلند به تصویر می کشند. اما در مقابل در کارنامه وی فیلم های مسحورکننده و فریبنده یی مانند «بل توژور» پیدا می شود که جور فیلم های بدش را به دوش می کشند.
الیویرا در «بل توژور» که به سختی می توان عنوان دنباله «بل دوژور» را بر آن اطلاق کرد برخلاف بونوئل بیش از آنکه به جنسیت بپردازد مفهوم طبقه را دستمایه خود قرار می دهد و تنها در لحظه اوج است که خاصیتی بونوئلی به خود می گیرد.
الیویرا که نتوانسته بودکاترین دونوو را به بازی در «بل توژور» ترغیب کند به سراغ بول اوگه رفت که قبلاً در فیلم «پرونده من» با او همکاری کرده بود. فارغ از این نکته که بول اوگه شخصیت کاترین دونوو در «بل دوژور» را ادامه نمی دهد. باید اضافه کنم این بار تمرکز داستان بر هنری است که نقشش را مجدداً میشل پیکولی بازی می کند. هنری، سورینً بی میل را دنبال می کند و در نهایت موفق می شود وی را به یک شام مجلل دعوت کند. سورین علاقه یی به ملاقات ندارد، اما چون می خواهد بداند هنری ۴۰ سال پیش حقیقت را به پی یر گفته است یا نه پیشنهاد شام را می پذیرد. هنری، سورین را مازوخیستی می داند که به یک سادیست (دیگرآزار) تبدیل شده است. اما داستان با تکیه بر سادیسمً ناخودآگاه هنری و نارسیسیسم (خودشیفتگی) وی پیش می رود و الیویرا در گفت وگوهایش وانمود می کند بار اصلی فیلم بر دوش سورین است. به علاوه می توان گفت ویژگی آریستوکراتیک فیلم الیویرا مانند فیلم بونوئل شکلی «متمدن» از مفهوم زن ستیزی است. البته الیویرا در «یک فیلم ناطق / ۲۰۰۳» که یکی دیگر از آثار ستاره محور ضعیفش است شکلی «متمدن» از دو مفهوم بیگانه هراسی و انسان هراسی را هم به تصویر کشیده است.
فاصله گرفتن فیلمساز از شخصیت های فیلم (غیر از هنری که الیویرا خود را شریک جرم او می داند) و همچنین دوری از تماشاگران روش فیلمسازی الیویرا را روشن می کند. در واقع سورین و هنری در «بل توژور» به جای اینکه به پیشروی های روایی و حتی غیرروایی متمایل باشند از یکدیگر فاصله می گیرند. برخی از هواداران الیویرا به این دلیل برای فیلم «کریستوفر کلمبوس» ارزش قائلند که خود الیویرا در فیلم حضور دارد. حتی می توان فرض کرد تاکید الیویرا در فیلم ۷۵ دقیقه یی «کریستوفر کلمبوس» بر این نکته که شخصیت داستانش یک یهودی پرتغالی بوده است با نظریه جان مالکوویچ در فیلم «صومعه» که بر اساس آن شکسپیر یک یهودی اسپانیایی بوده است، مرتبط است. اما خوشحالم که می توانم بسط و گسترش چنین ارجاعاتی را به دیگران واگذار کنم و به امور دیگری بپردازم.
مانوئل ،پسر صاحب اولین کارخانه لامپ های الکتریکی در پرتغال یک ورزشکار بود که کار خود را در سینما با بازی در اولین فیلم های ناطق پرتغالی شروع کرد. وی بعد از انصراف از تحصیل در دانشگاه به پدرش در اداره کارخانه ها کمک می کرد و زمانی که مشغول فیلمسازی نبود به امور مزرعه یی می پرداخت که از همسرش ارث برده بود. با این حال اولین فیلم خودش را که یک مستند کوتاه با نام «کار در رودخانه دورو» بود در سال ۱۹۳۱ و در ۲۳ سالگی ساخت. ۱۰ سال طول کشید تا اولین فیلم بلندش را کارگردانی کند و دومین فیلم بلند خود را ۲۱ سال بعد از فیلم اول در سال ۱۹۶۳ تولید کرد.
اگر الیویرا شایسته عنوان استادی باشد که به نظر من این طور است استادی کار وی به ابداعاتش در فیلمسازی و مقولات عجیب و غریب انتخابی اش بازمی گردد. روند کاری اش را می توان با پیانیست سبک جاز تلونیوس مانک مقایسه کرد. وی همچنین در استفاده از صدا و تصویر استاد است و کارگردانی است که می داند چگونه از بازیگران بازی بگیرد که البته سبک مصنوعی اش در اجرا الزاماً همیشه استعداد تکنیکی بازیگرانش را ارتقا نمی بخشد. در واقع تعداد کمی از فیلم های الیویرا به خاطر بازی بازیگران شان ارزش دیدن دارند؛ «سفر به ابتدای جهان» محصول سال ۱۹۹۷ آخرین اجرای مارچلو ماسترویانی را به نمایش می گذارد؛ همین طور تمام بازیگران «یک فیلم ناطق» از جمله کاترین دونوو و جان مالکوویچ (در نقش کاپیتان یک کشتی تفریحی امریکایی)، ایرنه پاپاس، استفانیا ساندرلی و لئونور سیلورا که حرفی برای گفتن ندارند. بهترین اجرای ریکاردو تریپا در فیلم «امپراتوری پنجم» قابل مشاهده است که نقش شاه سباستین اول (۱۵۷۸ ۱۵۴۴) را بازی می کند و میشل پیکولی هم استثنائاً در «به خانه برمی گردم» محصول ۲۰۰۱ لذت ها و اندوه های نقشش را خوب نمایش داده است. همین جا بگویم «به خانه برمی گردم» شاید در دسترس ترین فیلم داستانی الیویرا باشد که البته از فیلم های شاخص وی به شمار می رود.
برای اثبات ادعایم در اول مطلب باید بگویم مثلاً دو فیلم «عشق محتوم» و «بینیلد» را تقریباً نمی توان پیدا کرد و هرگز در هیچ کجای جهان نسخه وی اچ اس یا دی وی دی شان عرضه نشده است. اگر مانند من پرتغالی بلد نباشید برای تماشای «بی قراری» هم که مانند دو فیلم قبلی از فیلم های خوب الیویرا محسوب می شود، ناچارید به زیرنویس فرانسوی پناه ببرید.
مشکل زبان تنها یکی از موانعی است که بر سر راه ارتباط الیویرا با تماشاگران قرار دارد. امتیاز اصلی کتابی که رندال جانسون اخیراً درباره الیویرا منتشر کرده است و اولین کتاب به زبان انگلیسی در این زمینه محسوب می شود اشاره به «بل توژور» و حدود ۲۰ فیلم دیگر الیویرا از جمله فیلم های کوتاه و مستند است که نسخه های دی وی دی شان با زیرنویس انگلیسی در دسترس نیست. کتاب جانسون در این زمینه علاوه بر به روز بودن بیشتر از پنج کتاب فرانسوی زبانی که تاکنون درباره الیویرا پیدا کرده ام، مفید است. مشکل فرهنگی هم در کنار مساله فوق باعث ناشناخته ماندن فیلم های الیویرا می شود. هنوز چیز به درد بخوری درباره طبقه اجتماعی الیویرا (پس زمینه اشرافی اش)، گرایشات سیاسی وی (که در هیچ کدام از فیلم هایش مستقیماً مورد اشاره قرار نمی گیرد) و تاریخ پرتغال در قرن بیستم (به خصوص دوران دیکتاتوری) منتشر نشده است.
یکی دیگر از وجوهی که در شناخت جهان فیلمسازی الیویرا مغفول واقع شده ویژگی دوگانه کارنامه او است. وی کار خود را مانند کارل درایر با به طور میانگین یک فیلم بلند در هر ۱۰ سال آغاز کرد و این روند را تا نیم قرن ادامه داد. سپس شیوه خود را تغییر داد و تصمیم گرفت هر سال یک فیلم بلند به نمایش بگذارد. البته کم کاری وی در دوران اولیه فعالیتش را می توان متاثر از فشار های ناشی از دیکتاتوری جناح راست سالازار در پرتغال دانست که از سال ۱۹۲۶ تا ۱۹۷۴ دوام داشت. جریان مستمر فیلمسازی وی در دوران دوم فعالیتش را هم می توان به همکاری با پائولو برانکو نسبت داد که از سال ۱۹۸۱ و از فیلم «فرانسیسکا» تا سال ۲۰۰۴ و فیلم «امپراتور پنجم» تهیه کننده همه فیلم هایش بوده است. البته استادی الیویرا در فیلمسازی و شیوه متکی بر مدرنیسم وی قبل از همکاری با برانکو در فیلم های «بینیلد / ۱۹۷۵» و «عشق محتوم / ۱۹۷۸» تثبیت شده بود، به همین دلیل روندی که او و برانکو برای تولید تقریباً یک فیلم در سال پیشه خود کرد ه اند صرفاً این نکته را تایید می کند که هر توضیح علی و معلولی ساده یی برای شناخت آثار غیرعادی الیویرا به احتمال زیاد غیرقابل اعتماد است.
با نگاهی به چهار فیلمی که در پاراگراف قبلی نام بردم مشخص می شود الیویرا از کسانی مانند برسون، ژان ماری استراب و دنیل هولیه تاثیرپذیرفته است. به علاوه الیویرا و دیگر فیلمساز پرتغالی پدرو کاستا در فضای اغلب فیلم هایشان ارجاعات فراوانی به فرهنگ پرتغالی دارند (ثروتمندان علیه قشر محروم و پرولتاریا). فضای طبقه کارگری در دو فیلم اولیه (و بلند) الیویرا «/Aniki Bobo ۱۹۴۲» و «تشریفات بهاری / ۱۹۶۳» و همین طور در فیلم های متاخرش مانند «مرد کور / ۱۹۹۴» به وضوح قابل ردیابی است. همین سه فیلم که عملاً غیر از فضای طبقه کارگری شباهتی با هم ندارند آثار نمونه یی الیویرا محسوب می شوند که به ترتیب یک فیلم کودکانه نئورئالیستی، یک مستند شهری که به تعزیه مسیح تبدیل می شود و اقتباس نه چندان وفادارانه یی از نمایشنامه «صحنه خیابانی» المر رایس هستند.
ابهام در گرایش های سیاسی الیویرا هم شاید تا حدی تاکتیکی بوده است تا در پناه آن بتواند نیم قرن تحت سلطه رژیم سرکوبگر سالازار زندگی کند. اما ممکن است کسی بگوید وی هرگز قربانی رژیم سالازار نبوده است. جانسون در کتابش گزارش داده است که اشتغال الیویرا در کارخانه تولید خشکبار در پورتو و همکاری اش با گروه های چپگرا باعث شد در خلال انقلاب ۱۹۷۴ ورشکسته شود و نهایتاً تمامی دارایی های شخصی خود ازجمله خانه یی که از سال ۱۹۴۰ در آن ساکن بود را از دست بدهد. از این نظر وی با کاتولیک دیندار و محافظه کاری همچون پل کلودل و ملحد و کافری همچون لوئیس بونوئل قابل مقایسه است. در مورد گرایش های سیاسی الیویرا تنها می توان گفت در هر صورت امور ساده یی نبوده اند. مشابه این قضیه در آوانگارد بودن الیویرا هم مصداق دارد. ربع قرن از زمانی که فیلم Nice A Propos de Jean Vigo را در سال ۱۹۸۳دیده ام می گذرد اما به یاد دارم که با یک فیلم آنارشیستی خلاف قاعده مواجه بودم. شخصاً در میان فیلم های الیویرا از همین فیلم های خلاف عرف خوشم می آید. تا به امروز ۲۶ فیلم از ۲۹ فیلم الیویرا را دیده ام. البته یکی از ندیده هایم فیلم «خاطره ها و اعتراف ها / ۱۹۸۲» است که طبق خواست خود الیویرا قرار است بعد از مرگش به نمایش درآید. (باعث شگفتی است اگر الیویرا در این فیلم غیر از چیزهای دیگر اعترافات سیاسی خود را هم گنجانده باشد.
خودش گفته بودکه در این فیلم به خانه یی هم که ۴۰ سال در آن سکونت داشته است اشاره می شود.) طولانی ترین فیلم وی «کفش های راحتی ساتن / ۱۹۸۵» یک اثر ۴۰۰ دقیقه یی است که در وضعیت واقعاً منحصر به فردی توانستم بیشتر آن را تماشا کنم. در بزرگداشتی که در دانشگاه براون برای الیویرا برپا شده بود (۱۹۹۸) خرابی پروژکتور باعث شد تماشاگران از تماشای تمام فیلم بازبمانند و صحنه های آخرش را از دست بدهند. یکی دیگر از فیلم های الیویرا که از دست داده ام «گذشته و حال / ۱۹۷۱» است که سومین فیلم بلند وی به شمار می رود. البته در میان ۲۰ فیلم کوتاه و مستند عجیب و غریب وی هم تنها به ۵ فیلم دسترسی داشته ام.
در ادامه می خواهم به کار موقتی و البته پرخطری دست بزنم و فیلم های بلند وی را به ترتیب اولویت از فیلم های خوب تا فیلم های بد فهرست کنم تا نشان دهم دفاعم از آثار الیویرا از کجا آغاز شده و به کجا منتهی شده است. تقریباً تنها نیمی از فیلم های زیر را بیش از یک بار دیده ام اما از همه شان خاطرات مبهمی در ذهنم باقی مانده است.
۱) عشق محتوم / ۱۹۷۸-۲) بینیلد یا مادر باکره / ۱۹۷۵-۳) بی قراری / ۱۹۹۸-۴) پورتوی کودکی ام / ۲۰۰۱--) پرونده من / ۱۹۸۶-۶) فرانسیسکا / ۱۹۸۱-۷) به خانه برمی گردم / ۲۰۰۱-۸) تشریفات بهاری / ۱۹۶۳-۹) نه، یا فرمان فخرفروشی / ۱۹۹۰-۱۰) روز ناامیدی / ۱۹۹۲-۱۱) ۱۹۴ Aniki bobo /-۱۲) سفر به ابتدای جهان / ۱۹۹۷-۱۳) آیینه جادویی / ۲۰۰۵-۱۴) نامه ها / ۱۹۹۹-۱۵) یک فیلم ناطق / ۲۰۰۳-۱۶) بل توژور / ۲۰۰۶-۱۷) آدمخوار ها / ۱۹۸۸-۱۸) اصل عدم قطعیت / ۲۰۰۲-۱۹) دره آبراهام / ۱۹۹۳-۲۰) مرد کور / ۱۹۹۴-۲۱) صومعه / ۱۹۹۵-۲۲) جهان و آرمانشهر / ۲۰۰۰-۲۳) امپراتوری پنجم / ۲۰۰۴-۲۴) مهمانی / ۱۹۹۶-۲۵) کریستوفر کلمبوس؛ انیگما / ۲۰۰۷-۲۶) کمدی الهی / ۱۹۹۱.
جوایزوافتخارات
الیویرا در طول ۸۰ سال فعالیت هنری خود، جوایز سینمایی متعددی به دست آوردهاست که مهمترین آنها عبارتند از:
1-جایزه دوربین برلیناله از جشنواره فیلم برلین
2-جوایز نخل طلای افتخاری، هیئت داوران، فیپرشی و کلیسای جهانی از جشنواره فیلم کن
3-جایزه یک عمر دستاورد سینمایی جوایز فیلم اروپا
4-یوزپلنگ افتخاری از جشنواره فیلم لوکارنو
5-جایزه آکیرا کوروساوا از جشنواره فیلم توکیو
6- شیر طلای افتخاری و جایزه ویژه هیئت داوران از جشنواره فیلم ونیز.
گزیده ای از فیلمهای وی
الیویرا بیش از ۵۰ فیلم بلند و مستند ساخته است. برخی از مهمترین فیلمهای او عبارتند از:
- آنیکی بوبو (نخستین فیلم سینمایی الیویرا، ۱۹۴۲)
- نقاش و شهر (مستند، ۱۹۵۶)
- نان (مستند، ۱۹۵۹)
- وسوسه مسیح (مستند، ۱۹۶۳)
- تشریفات بهاری (۱۹۶۳)
- گذشته و حال (۱۹۷۱)
- مادر باکره (۱۹۷۵)
- عشق محتوم (۱۹۷۸)
- فرانسیسکا (۱۹۸۱)
- خاطرهها و اعترافها (۱۹۸۲)
- کفشهای راحتی ساتن (۱۹۸۵)
- پرونده من (۱۹۸۶)
- آدمخوارها (۱۹۸۸)
- نه، یا فرمان فخرفروشی (۱۹۹۰)
- کمدی الهی (۱۹۹۱)
- روز ناامیدی (۱۹۹۲)
- دره آبراهام (۱۹۹۳)
- مرد کور (۱۹۹۴)
- صومعه (۱۹۹۵)
- مهمانی (۱۹۹۶)
- سفر به آغاز جهان (۱۹۹۷)
- بی قراری (۱۹۹۸)
- نامهها (۱۹۹۹)
- جهان و آرمانشهر (۲۰۰۰)
- پورتوی کودکیام (۲۰۰۱)
- به خانه برمی گردم (۲۰۰۱)
- اصل عدم قطعیت (۲۰۰۲)
- یک فیلم ناطق (۲۰۰۳)
- امپراتوری پنجم (۲۰۰۴)
- آینه جادویی (۲۰۰۵)
- بل توژور (بل توژوغ، ۲۰۰۶)
- کریستوفر کلمبوس؛ انیگما (۲۰۰۷)
- مورد عجیب آنجلیکا (۲۰۱۰)